صابر

چای می‌خورین یا قهوه؟

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتماعی» ثبت شده است

توی نانوایی ۱۵ دقیقه ایستاده بودم و هر کس توی این مدت یک متلکی به شاطر می‌گفت یا اعتراضی می‌کرد. نانوای بیچاره هر کدوم رو که می‌شنید پاسخی می‌داد. حتی اونایی رو هم که یواشکی می‌گفتند باز می‌شنید. مثلا یکی می‌گفت نونش هم که آب رفته. شاطر پاسخ می‌داد که عزیزم آیا وزن نون باید درست باشه یا اندازه‌اش؟! اگر همین نون رو نازک بزنم درازتر بشه بعدش نمیگی نونش بی‌کیفیته؟ یکی می‌گفت نون من رو چرا نمی‌دی؟ شاطر می‌گفت هنوز توی تنوره. یکی می‌گفت اون نون چرا آویزونه، برای خودشون نگه می‌دارند. شاطر می‌گفت این برای این آقاست که جلوی شماست ... من بلند گفتم که شاطر می‌گه الکی تهمت نزنین.

ناراحت شدم. فضای مسمومی بود. همه اینطور نیستند اما انگار همیشه چند نفر هستند که روزشون شب نمیشه مگر اینکه تهمت بزنن یا متلک بگن و خلاصه همیشه ناراحت باشند و غر بزنند. انگار که دل‌هاشون بیمار شده. وقتی رسیدم خونه پیش خودم فکر می‌کردم چرا اونی که زخم زبون می‌زنه نمی‌ترسه که دل کسی رو بشکونه؟

کمی منصف باشیم. با هم مهربان باشیم. اگر حال و هوای این روزها یا این سالهایمان ناخوش شده در واقع بیشتر در معرض امتحان قرار گرفته‌ایم. وقتی اعضای یک خانواده دچار سختی و گرفتاری می‌شن باید بیشتر با هم مهربان باشند و هوای همدیگر رو داشته باشند و گذشت و ایثار کنند.

  • ۴ نظر
  • ۰۹ خرداد ۰۰ ، ۲۳:۵۵
  • صابر راستی کردار

نقد شخصیت از اون کارهایی هست که ما دائما انجامش می‌دیم اما حواسمون به پیامدها و عواقبش نیست. مثل می‌گیم:
چقدر تو ساده‌ای.
آدم زرنگی نیستی.
آدم حواس پرتی هستی.
تو کنترل اعصابت رو نداری.
عرضه این کار رو نداری.
کی تو؟ برو بابا. مال این حرفا نیستی.
به گروه خونی‌ات نمی‌خوره.
بهت انداختن.
از درک و فهم تو خارجه.
شد یه بار یه کاری رو درست انجام بدی؟
تو اگه جربزه داشتی ...

  • ۳ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۱۴
  • صابر راستی کردار

قبلا در مورد یه فروشنده سوپر مارکت که معمولا بدون اینکه متوجه بشی تخفیف می‌داد صحبت کردم. مغازه‌اش بزرگ و خوش‌نقش بود. از اون روز دو سه بار تغییر دکوراسیون داد و چیزای جدید آورد و سعی کرد حسابی فعال باشه. یه روز داشتم انتخاب می‌کردم که خانم مسنی داخل شد و گفت آقا شوینده ... داری؟ فروشنده گفت ندارم اما یه مارک دیگه دارم. اون خانم چند بار به اشکال مختلف می‌پرسید که این جنسش چطوره یا اینکه اگر بردم خوب نبود چه کار کنم و ...

  • ۴ نظر
  • ۱۰ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۶
  • صابر راستی کردار

به نقشه ایران که نگاه می‌کردم در این فکر بودم که اگر فرضا قرار باشد نقطه‌ای را برای زندگی انتخاب کنم چه معیارهایی را باید در نظر می‌گرفتم. فرهنگ؟ جغرافیا؟ طبیعت؟ شغل؟ امکانات؟ ...

  • صابر راستی کردار

توی مترو ایستاده بودم که مطابق همیشه صدای دست‌فروش‌ها بلند بود. یکیشون می‌گفت هدفون هزار تومن (اگر درست خاطرم باشد). بخر که مفته! به بغل‌دستی‌ام که فرد میانسالی بود عرض کردم احتمالا یکبار مصرف باشد این هدفون‌ها (توی دلم هم گفتم خخخخخ). اون آقا گفت نه اتفاقا. ممکن است همیشه برایت کار کند. حتی ممکن است کیفیت‌اش آنقدرها هم بد نباشد و ۸۰ درصد یک هدفون خوب صدا داشته باشد. اما اون چیزی که تعیین کننده است همان چند درصد باقیمانده هست. اونجایی که ریزترین صداها شنیده می‌شود. اونجایی که از کیفیت صدا همراه با جزییاتش لذت می‌بری. اونجاست که قیمت‌ها بالا می‌رود. خیلی بالا. مثلا داخل‌اش از جنس طلا یا فلان فلز گران‌قیمت باشد.

  • صابر راستی کردار
گفت نمی‌دونم

چند سال پیش یه شب وقتی سوار اتوبوس تهران شدم (البته شهر دیگری بود که پس از تخلیه مسافرین راهی تهران می‌شد) دیدم یه آقای میانسالی (چهل و چند ساله) هم کنارم نشسته که آروم و متین به نظر می‌رسید. به گونه‌ای سر صحبت با این آقا باز شد که گفت من برای عمل خانمم اومدم اینجا. دو سه ماهی توی نوبت پیوند بودیم تا بالاخره جور شد. گفتم خب پس خدا رو شکر عمل انجام شد. گفت بلی اما ... اما دکتر گفت من هیچ کاری نتونستم برایش انجام دهم و نهایتا بدون اینکه دست به چیزی بزنم فقط زخم رو دوختم.

تعجب کردم! گفتم چرا؟

  • صابر راستی کردار
دو کاسب

یه مغازه هست که دو تا فروشنده داره و شیفتی جاشونو عوض می‌کنند.

یک روز با فروشنده تاریک:
- ببخشید اون کنسروهای ماهی تن که نوشتین سه تا ده تومن کیفیتش چطوره؟
+ عالیه! حرف نداره.
- نه خب اگه عالی بود که قیمتش پایین نبود.
+ نه به خدا! من خوردم. هیچی از بقیه کم نداره.
- ظاهرش که شیک هست. اون شیلتونه چنده؟
+ پنج تومن اما این از اون شیلتونه هم بهتره. باور کن به جون خودم! این داره ارزون میده که مشتری جلب جذب کنه. پشیمون نمی‌شی.
- باشه یه بار می‌برم امتحان می‌کنم.

(چشمتون روز بد نبینه.

  • صابر راستی کردار

یه سوپر مارکت نزدیک خانه است که دو تا عادت شیرین داره:

اول اینکه خرده قیمت کالاهاش رو سعی می‌کنه رند کنه به سمت پایین! مثلا شیر مشمایی که قیمتش ۱۶۰۰ هست میده ۱۵۰۰. حتی وقتی بهش ۱۰۰ تومنی هم می‌دی قبول نمی‌کنه! در صورتی که خیلی از سوپر مارکت‌ها مثلا بشود ۲۵٬۱۰۰ تومان باز تا قران آخرش را هم می‌گیرند. اشکالی هم ندارد چون حلال است. به قول یه بنده خدایی بیشتر نگیرند کمتر پیشکش!

  • صابر راستی کردار

برخی‌ها را که می‌بینی، به یاد برگ‌های خشکیده‌ای می‌افتی که صدای خرد شدنشان در زیر پاهای مردم، موسیقی اندوهناک تحقیر را می‌نوازد. آنهایی که ماندن بر شاخه‌های صبوری را تاب نیاوردند و دل به دریای تاریکی سپردند. آیا برگ افتاده‌ای هست که به شاخه باز گردد؟

  • ۲ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۷
  • صابر راستی کردار
پرواز

بیایید تصور کنیم که کاری زیباتر از پرواز در این دنیا نداریم. چیزی که ما آدم‌ها به تنهایی (بدون ابزار) قادر به انجامش نیستیم برای پرنده‌ها بدیهی‌ترین امر ممکن است. حتی بدون آن زنده نمی‌مانند یا لااقل نامش دیگر زندگی نیست.

شرط اصلی پرنده‌ها برای انتخاب شریک در درجه نخست، پرواز است. اگر پرنده‌ای قادر به انجامش نباشد (به مفهوم کلی آن) احتمالا تنها می‌ماند. شاید در بین انسان‌ها نیز مهمترین موضوع در انتخاب شریک، همین پرواز باشد.

  • ۹ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۵
  • صابر راستی کردار

saber.rastikerdar بر روی جی‌میل گوگل
github.com/rastikerdar
twitter.com/rastikerdar
instagram.com/rastikerdar