به نقشه ایران که نگاه میکردم در این فکر بودم که اگر فرضا قرار باشد نقطهای را برای زندگی انتخاب کنم چه معیارهایی را باید در نظر میگرفتم. فرهنگ؟ جغرافیا؟ طبیعت؟ شغل؟ امکانات؟ ...
- ۴ نظر
- ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۳۱
به نقشه ایران که نگاه میکردم در این فکر بودم که اگر فرضا قرار باشد نقطهای را برای زندگی انتخاب کنم چه معیارهایی را باید در نظر میگرفتم. فرهنگ؟ جغرافیا؟ طبیعت؟ شغل؟ امکانات؟ ...
توی مترو ایستاده بودم که مطابق همیشه صدای دستفروشها بلند بود. یکیشون میگفت هدفون هزار تومن (اگر درست خاطرم باشد). بخر که مفته! به بغلدستیام که فرد میانسالی بود عرض کردم احتمالا یکبار مصرف باشد این هدفونها (توی دلم هم گفتم خخخخخ). اون آقا گفت نه اتفاقا. ممکن است همیشه برایت کار کند. حتی ممکن است کیفیتاش آنقدرها هم بد نباشد و ۸۰ درصد یک هدفون خوب صدا داشته باشد. اما اون چیزی که تعیین کننده است همان چند درصد باقیمانده هست. اونجایی که ریزترین صداها شنیده میشود. اونجایی که از کیفیت صدا همراه با جزییاتش لذت میبری. اونجاست که قیمتها بالا میرود. خیلی بالا. مثلا داخلاش از جنس طلا یا فلان فلز گرانقیمت باشد.
خانواده سگهای آبی تشکیل شده است از یک نر و یک ماده بالغ که تا پایان عمر با هم میمانند و فرزندانشان که بعد از ۲ سال لانه را ترک میگویند. نر و ماده هر دو در محافظت از قلمرو و همچنین ساخت و تعمیر سد و لانه مشارکت میکنند. فرزندان جوان نیز در ساخت انبار غذا در پاییز و تعمیرات.
پ.ن منبع تصویر. متن برگرفته از ویکی پدیا بخش Family life
این حیوان بامزه اسمش آلپاکا (Alpaca) هست. آلپاکا گونهای از لاما نوعی شترسان اهلی بومی آمریکای جنوبیه که باید بیشتر توی پرو، شیلی و بولیوی دنبالشون برگردین. این حیوان در واقع هزاران ساله که اهلی شده.
چند سال پیش یه شب وقتی سوار اتوبوس تهران شدم (البته شهر دیگری بود که پس از تخلیه مسافرین راهی تهران میشد) دیدم یه آقای میانسالی (چهل و چند ساله) هم کنارم نشسته که آروم و متین به نظر میرسید. به گونهای سر صحبت با این آقا باز شد که گفت من برای عمل خانمم اومدم اینجا. دو سه ماهی توی نوبت پیوند بودیم تا بالاخره جور شد. گفتم خب پس خدا رو شکر عمل انجام شد. گفت بلی اما ... اما دکتر گفت من هیچ کاری نتونستم برایش انجام دهم و نهایتا بدون اینکه دست به چیزی بزنم فقط زخم رو دوختم.
تعجب کردم! گفتم چرا؟
یه مغازه هست که دو تا فروشنده داره و شیفتی جاشونو عوض میکنند.
یک روز با فروشنده تاریک:
- ببخشید اون کنسروهای ماهی تن که نوشتین سه تا ده تومن کیفیتش چطوره؟
+ عالیه! حرف نداره.
- نه خب اگه عالی بود که قیمتش پایین نبود.
+ نه به خدا! من خوردم. هیچی از بقیه کم نداره.
- ظاهرش که شیک هست. اون شیلتونه چنده؟
+ پنج تومن اما این از اون شیلتونه هم بهتره. باور کن به جون خودم! این داره ارزون میده که مشتری جلب جذب کنه. پشیمون نمیشی.
- باشه یه بار میبرم امتحان میکنم.
(چشمتون روز بد نبینه.
یه سوپر مارکت نزدیک خانه است که دو تا عادت شیرین داره:
اول اینکه خرده قیمت کالاهاش رو سعی میکنه رند کنه به سمت پایین! مثلا شیر مشمایی که قیمتش ۱۶۰۰ هست میده ۱۵۰۰. حتی وقتی بهش ۱۰۰ تومنی هم میدی قبول نمیکنه! در صورتی که خیلی از سوپر مارکتها مثلا بشود ۲۵٬۱۰۰ تومان باز تا قران آخرش را هم میگیرند. اشکالی هم ندارد چون حلال است. به قول یه بنده خدایی بیشتر نگیرند کمتر پیشکش!
برخیها را که میبینی، به یاد برگهای خشکیدهای میافتی که صدای خرد شدنشان در زیر پاهای مردم، موسیقی اندوهناک تحقیر را مینوازد. آنهایی که ماندن بر شاخههای صبوری را تاب نیاوردند و دل به دریای تاریکی سپردند. آیا برگ افتادهای هست که به شاخه باز گردد؟
بیایید تصور کنیم که کاری زیباتر از پرواز در این دنیا نداریم. چیزی که ما آدمها به تنهایی (بدون ابزار) قادر به انجامش نیستیم برای پرندهها بدیهیترین امر ممکن است. حتی بدون آن زنده نمیمانند یا لااقل نامش دیگر زندگی نیست.
شرط اصلی پرندهها برای انتخاب شریک در درجه نخست، پرواز است. اگر پرندهای قادر به انجامش نباشد (به مفهوم کلی آن) احتمالا تنها میماند. شاید در بین انسانها نیز مهمترین موضوع در انتخاب شریک، همین پرواز باشد.