فقط پام درد میکنه
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ب.ظ
یکم: امشب
- مادر اجازه بدین کمکتون کنم.
+ خیلی ممنونم پسرم. خالیه. چیزی توش نیست. اصلا چیزی ندارم.
- مشکلی ندارید؟
+ نه پسرم. خدا خیرت بده. فقط پام درد میکنه.
چهره و لبخند مهربونی داشت. کاملا پیر و خمیده! به سختی قدم بر میداشت. مراقب بود چادر مشکیش از سرش نیفته. داشت خودشو با کیسهٔ خالیای که دست چپش بود و عصای توی دست راستش هماهنگ میکرد. عصا رو داد به اون یکی دستش و این یکی دستش رو گذاشت روی کمرش. به دیوار تکیه داد. مشخص بود دردی رو حس میکنه. چرا تنهاست؟ چرا با این وضعیت جسمانی بیرون اومده؟ نمیدونستم چی بگم. دیگه خیلی دور شده بودم. وقتی میگفت چیزی نداره احساس میکردم با اون لحنش میخواد بگه توفیقی نداشته و دست خالی برمیگرده.
دوم: سالها پیش
تق تق تق! در رو که باز میکنم میبینم نشسته روی پله. صبح هست و کوچه خلوت.
- سلام مادر.
+ سلام پسرم. ببخشید مزاحم میشم. اگه دوست داشتی یه کمکی به من بکن.
- چشم مادر.
پیرزن چهره و لبخند شیرینی داشت. رفتم داخل و به مادر ماجرا رو گفتم. برگشتم دیدم با همون چادر سفیدش نشسته روی شیب پارکینگ.
+ ببخشید. اگه اشکالی نداره یه چند دقیقه اینجا بنشینم. خستهام. پاهام درد میکنه.
- راحت باشید. بفرمایید.
خیلی کنجکاو شدم.
- مادر چرا تنهایی؟
+ بچههام ترکم کردن. کسی رو ندارم.
- کجا هستند؟
+ رفتند خارج.
- کمکی از دست من برمیاد؟
+ ممنونم پسرم. برو به زندگیت برس. خدا خیرتون بده. ببخشید مزاحمتون شدم.
- مادر اجازه بدین کمکتون کنم.
+ خیلی ممنونم پسرم. خالیه. چیزی توش نیست. اصلا چیزی ندارم.
- مشکلی ندارید؟
+ نه پسرم. خدا خیرت بده. فقط پام درد میکنه.
چهره و لبخند مهربونی داشت. کاملا پیر و خمیده! به سختی قدم بر میداشت. مراقب بود چادر مشکیش از سرش نیفته. داشت خودشو با کیسهٔ خالیای که دست چپش بود و عصای توی دست راستش هماهنگ میکرد. عصا رو داد به اون یکی دستش و این یکی دستش رو گذاشت روی کمرش. به دیوار تکیه داد. مشخص بود دردی رو حس میکنه. چرا تنهاست؟ چرا با این وضعیت جسمانی بیرون اومده؟ نمیدونستم چی بگم. دیگه خیلی دور شده بودم. وقتی میگفت چیزی نداره احساس میکردم با اون لحنش میخواد بگه توفیقی نداشته و دست خالی برمیگرده.
دوم: سالها پیش
تق تق تق! در رو که باز میکنم میبینم نشسته روی پله. صبح هست و کوچه خلوت.
- سلام مادر.
+ سلام پسرم. ببخشید مزاحم میشم. اگه دوست داشتی یه کمکی به من بکن.
- چشم مادر.
پیرزن چهره و لبخند شیرینی داشت. رفتم داخل و به مادر ماجرا رو گفتم. برگشتم دیدم با همون چادر سفیدش نشسته روی شیب پارکینگ.
+ ببخشید. اگه اشکالی نداره یه چند دقیقه اینجا بنشینم. خستهام. پاهام درد میکنه.
- راحت باشید. بفرمایید.
خیلی کنجکاو شدم.
- مادر چرا تنهایی؟
+ بچههام ترکم کردن. کسی رو ندارم.
- کجا هستند؟
+ رفتند خارج.
- کمکی از دست من برمیاد؟
+ ممنونم پسرم. برو به زندگیت برس. خدا خیرتون بده. ببخشید مزاحمتون شدم.