اقلیتِ اکثریتنما
یکم:
میپرسم الان که توی ماشین هستی چرا صدای بوقی، موتوری چیزی نمیاد میگه صابر جان اینجا مردم بوق نمیزنن! خیلی کم در حدی که دیگه واقعا نیاز باشه. تعریف میکنه سر چهارراه در شلوغی ترافیکی صبح، پشت چراغ قرمز، ماشینیش خاموش میکنه و روشن نمیشه. چند بار تلاش میکنه اما نمیشه. ماشینهای پشت سرش حالا به هر صورتی به آرومی از کنارش رد میشن و به مسیرشون ادامه میدن. نه بوقی. نه حرفی. نه فحشی! هیچ. میگفت تا اینکه باز چراغ قرمز شد و نزدیک سبز شدنش بالاخره ماشینم روشن شد.
دوم:
شب توی کوچه میبینم طرف دست گذاشته روی بوق و زرت و زورت صدای اون کوفتی رو بلند میکنه که چرا همراهش زودتر نمیاد راهی بشن! اون هم توی کوچهٔ پر از آپارتمان با تراکم جمعیت بالا. دقت میکنم میبینم صدای کسی در نمیاد. یا یکی دیگه میبینم که داره رد میشه با کوچکترین مانعی بیدرنگ بوق رها میکنه! دلش نمیخواد کسی توقفی در حرکت روانش ایجادش کنه! پیش خودم میگم خب تو الان مثلا آدم مهمی هستی یا کار خیلی خیلی مهمی داری یا داری زائو میبری یا ... نمیدونم. چیزی که همیشه میبینم و میشنوم. کافیه توی خیابون نسبتا شلوغ کمی توقف کنید ببینید در هر چند ثانیه صدای چند بوق رو میشنوید. صدای موتورها که بماند!
خب تا به اینجایش حرفهای کاملا تکراری. و باز هم مثل همیشه قضاوتهای عجولانه ما که مثلا ما ایرانیها ال هستیم و بل هستیم. میدانم. گوشمان پر شده از اینها. تا صبح میشود ریشههای روانشناسی و تاریخی برایش پیدا و نگارش کرد. اما بیایید از زاویهای دیگر به موضوع بنگریم. واقعا چند نفر در جامعه هستند که اینگونه رفتارهای ناپسند رو مرتکب میشوند؟ توی اطرافیانتون. توی کوچه. خیابون. محل کار و ... همیشه دقت کنید میبینید چیزهای بد مربوط به تعداد کمی از افراد میشه. فرض کنید توی کوچهٔ ۱۰۰۰ نفری فقط ۵ نفر وقتی رد میشن بوق میزنن. و این کار عادتشون شده. برداشت شما این میشه که ای بابا چقدر مردم اینجا بیفرهنگن. توی کوچه میبینی فقط چند تا کیسه آشغال وجود داره در صورتی که توی سطل سر کوچه پر است از زباله. خب تو وقتی که از توی کوچه رد میشی با دیدم همان چند تا زباله میگی عجب مردم شلخته و بی ملاحظهای. و یا خیلی موارد در موقعیتهای دیگر.
مشکل اینجاست که تعداد مردم خوب خیلی بیشتر از تعداد مردم بیملاحظه است اما متاسفانه بی تفاوت شدهاند و به نوعی عادت کردهاند. مشکل اینجاست که قانون در مقابل این تعداد اقلیت هنجارشکن خاموش یا ضعیف است. اینهایی که بر خلاف بخش خوب جامعه صدایشان بلند است. توی کشورهای توسعه یافته هم آدمهای هنجارشکن داریم اما قانون در مقابل این افراد، سفت و سخت ایستاده و اجازه نمیدهد که زندگی آدمهای خوب که اکثریت میباشند تحت تاثیر این جور افراد قرار بگیرد. من اگر به اونی که با قلدری بوق میزنه اعتراض کنم دو تا چک میخوابونه زیر گوشم و دو تا فحش چارواداری هم بدرقه راهم میکنه. :)
پ.ن این یه برداشت خام و غیر علمی بود.
پ.ن۲ برای مثال همین موضوع فساد اداری و مالی که شده بیماری اصلی ایران. واقعا چند نفر فساد می کنند؟ این بدهکاران چند هزار میلیاردی تعدادشان مگر چند تاست. اما همین تعداد اندک باعث رنج و عذاب کل پیکره ایران شدند!
درمورد پاراگراف آخر من حس میکنم مجریان قانون خیلی وقتها خودشون از جنس اون اقلیتها هستند .