حرف مفت!
توی مطالب اخیر که پیرامون برخی موضوعات اجتماعی نگاشته شد موضوعی در دو
تا از نظرات یکی از مخاطبین به نظرم جالب اومد که فکر میکنم توضیحش خالی
از فایده نباشه:
- طرف روانی بوده...
شما چرا هیچ اقدامی نکردید؟؟؟
- شما هم میتوانستید به جای اینکه در وبلاگتان یک پستی بنویسید و تمام شود به خودش این نکته را گوشزد کنید و دلیل گرانی را هم ازش بپرسید.
آدمی که بزرگتر میشود و کمکم پا به سن میگذارد هم سازگارتر میشود هم
بیخیالتر. بسیاری از پرسشها و دغدغههای قبل جایشان را به چیزهای جدید
میدهند. دیگر آن روحیه فعال و کنشگر رمقی برای عرض اندام پیدا نمیکند.
من خاطرم هست وقتی نوجوان بودم بارها و بارها با این چالش روبرو میشدم.
اگر دو نفر از فساد در یک جایی گفتگو میکردند میپرسیدم خب چرا شما اقدامی
نمیکنید؟ یا اینکه وقتی از مشکلات جامعه صحبت میشد میگفتم خب چرا ما
خودمان خوب نباشیم و جامعه رو بهتر نسازیم؟ و از این قبیل موضوعات. و خب همواره
چیزی که میشنیدم این بود: موضوع خیلی پیچیدهتر از این حرفاست. تو هنوز
خیلی چیزا رو نمیدونی. یک دست صدا ندارد و ...
خلاصه هر گونه
مسئلهای که میدیدم، پرسش یا چالش و طبیعتا مطالبهای از برای رفع اون در
ذهنم ایجاد میشد.
خب به تدریج این شادابی رو به افول گذاشت و ذره ذره رنگ باخت. آدمی به مرحلهای میرسد که فقط خودش مهم میشود. اینکه پیرامون من چه میگذرد دیگر اهمیتی ندارد. تنها آنجا برای من مهم میشود که به طریقی با آن مسئله ارتباطی مستقیم پیدا کنم. و البته قطعا بسته به میزان ارتباطم نگران خواهم شد.
نمونهاش موضوع فساد مالی و اداری در جامعه. اگر دقت کنید هر چقدر از
سالهای جنگ دورتر میشویم از یک سو میزان فساد گستردهتر میشود و از سوی
دیگر نگاه مردم نسب به آن بیتفاوتتر! یا بحث مواد مخدر، نزاع و درگیری،
برنامههای ماهوارهای به ویژه در موضوع خانواده و فرزند، طلاق، خیانت،
دروغ و ...
آنها مثل من حرف مفت نمیزنند!
ممنون میشم یه مقایسه بین وزیر 1 تا 4 رو بذارید
خواهش می کنم