آنجا که انسان در کلاهبرداری هم حریص میشود
اونجایی که من زندگی میکنم تراکم جمعیت بالا و به تبع اون تعداد مغازهها بالاست. یکی از میوهفروشیها که به خانه ما نزدیکتر بود اجازه نمیداد کسی خودش میوهها را سوا کند. میگفت درهم است. من هر چه مقایسه میکردم میدیدم قیمتاش هم با دیگران توفیری ندارد! بدتر اونکه چند باری هم که میوه خریدم خرابی زیاد داشت که حتی اعتراض کردم و البته پاسخم لبخند (شما بخوانید همینی که هست) بود!
خب همانطور که حدس میزدم تعطیل شد چراکه غالبا مشتریان زیادی هم نداشت. گذشت تا یک میوهفروشی جدید خیلی از اون نزدیکتر به ما باز شد. خوشحال شدم. حتی یک بار از صاحب مغازه تشکر کردم که اینجا باز کرده و مسیر ما هم کوتاهتر شده. خودمان سوا میکردیم و انصافا هم میوههایش خوب بود. این بنده خدا پسرش هم همراهش بود. هم خودش و هم پسرش آدمهای متواضعی بودند. قیمتها هم متعادل بود. یعنی خوب بود. خب کارشان گرفت. حسابی هم گرفت. سکه شد. خیلی هم سکه شد. تا آنجا که شعبه بزرگ دومی هم کمی پایینتر توی همان خیابان دایر کردند. خیلی هم خوب. خدا زیادش کند.
تا اینکه ...
این شعبه دوم به دست پسر و بقیه افتاد. ادبیات و رفتارها اندک اندک تغییر میکرد. به تدریج روحیه کاسبی به ویژه بر پسر بزرگ مستولی میشد. تعداد کسانی که توی این دو مغازه مشغول شدند زیاد شد. حتی گاها از مشتریها بیشتر به چشم میآمدند. قیمتها کمکم بیشتر میشد. کیفیت پایین میآمد. چاره ای نبود. ما مردم به تدریج به هر چیزی عادت میکنیم. کاریش نمیشه کرد. مرام میوهفروش پدر البته خوب بود. هنوز هم خوب است. همیشه احوال پرسی می کند. خودم هم ترجیح میدهم از مغازه بالا خرید کنم.
این گذشت تا اینکه آن روز رفتم از مغازه پایین (پسر) خرید کنم. مثل همیشه شلوغ. شلیل خریدم. قیمتش بالا. گفتم عوضاش کیفیتش خوب است. خربزه هم خریدم. وقتی حساب می کرد شد پانزده هزار و دویست تومان. گفت دویست تومان طلب من شد بعدا بیار. گشتم یک صدی پیدا کردم و گفتم بفرمایید صد طلب شما شد. گفت بسیار خب.
اومدم بیرون دیدم یک ماشینی داد میزنه خربزه کیلو X تومان. شاخ در آوردم. این که قیمتش یک چهارم مغازه هست! قبلا هم خریده بودم اما این دفعه بعد از خرید از مغازه دیدمش. دیدم جای دیگری هم قیمت پایینتر هست. پیش خودم گفتم این پسر! این میوهها را این چنین گران میفروشد حتی حاضر نیست از صدتومانش هم بگذرد، بعد، من از مغازه سوپرمارکت نزدیکمان که خرید میکنم حتی روی قیمتهای مقطوعش که روی اجناس چاپ شده تا ۵۰۰ و بعضا ۷۰۰ تومان هم تخفیف میدهد بدون اینکه مشتری چیزی بگوید. ولی جالبه که پسر میوهفروش روی کلاهبرداریش هم حریص است!
رفتم خانه گفتم لااقل شلیلش خوب است که با اجازه دست کم یک سومش بیکیفیت و بی مزه از آب درآمد. برخیش که خراب بود. کلا هم مزه شلیل نمیداد! انگار یک جورایی از درون آفت زده بود. گفتم اون از خربزه گرانش این از شلیل خرابش! هر دو کلاهبرداری. بعد می گوید ۱۰۰ طلب من بعدا بیار! یعنی الان بدهکار هم هستم!
البته من ۱۰۰ تومان او را میدهم اما دیگر از او خریدی نخواهم کرد. این چیزی را برای او تغییر نمیدهد اما به من آرامش میدهد.
update سه ماه بعد: به طور تصادفی رفتم توی همون میوه فروشی دیدم بهتر شده. دیگه اون احساس منفی رو نداشتم.
میدونی چرا؟ چون نه مالیات میده. نه بیمه میده. نه عوارض میده. نه ... هیچی!