سریال های قدیمی یا مدرسه تربیت و اخلاق؟
امروز به طور اتفاقی از شبکه نمایش سریال قصه های جزیره رو دیدم. جشن عروسی اولویا! چقدر شیرین. چقدر جالب. ریتم تند اتفاقات اجازه نمیداد چشم از صفحه تلویزیون بردارم. هر قسمت یک ویژگی اخلاقی را چنان به زیبایی به نمایش می گذاشت که گویی آیینه زندگی خودمان است. یا انگار چند معلم اخلاق نشسته اند برای سریال داستان نوشته اند!
۱. پوشش خانم ها در آن زمان زمین تا آسمان با اکنون تفاوت دارد. آنهم کشور کانادا! احساس می کنم آن موقع خانم ها شایسته احترام بسیار بیشتری بوده اند تا اکنون. احساس می کنم بین پوشش و احترام رابطه مستقیمی برقرار است.
۲. نقش محوری خانم ها در اتحاد و دوستی اعضای خانواده چقدر پررنگ می باشد. این حجم بار فعالیت پرزحمت بر دوش خانم ها چه در زمانبندی، چه مدیریت، چه مراقبت و ... حقیقتا سنگینی می کرد. اینهمه حرص و جوش برای بحث تربیت. این همه نگرانی برای دیگران. یا مردها را می بینید که در مسائل زندگی تابع اوامر خانم ها می باشند. خب طبیعی هم بود. آن موقع وابستگی ها یا بهتر بگویم دلبستگی ها بالا بود. خیلی بالا.
۳. جامعه غربی روز به روز تفاوت های میان مرد و زن را کمرنگ می کند. شما در این سریال رفتارهای زنانه یا دخترانه، احساسات و عواطفشان، جنس دغدغه ها و آرزوهایشان و ... را میبینید که کاملا با آقایان توفیر دارد. حتی در قضاوت هاشون. اما امروز چی! گویی تفاوت زن ها و مردها تنها در شکل فیزیکی شان می باشند!
۴. چقدر این سریال های خانوادگی (قصه های جزیره، پزشک دهکده و ...) خوش ساخت بودند که علیرغم تکراری بودن شخصیت ها در طول سریال، کسل آور یا خسته کننده نمی شدند و هر کس بنا به سلیقه اش با شخصیتی ارتباط برقرار می کرد. اگرچه در هر قسمت ممکن بود یک یا چند شخصیت ثانوی، داستان متفاوتی رو برای یک یا چند قسمت رقم بزنند اما همانطور که شما از دیدن اعضای خانواده ات سیر نمی شوی از دیدن شخصیت های داستان هم سیر نمی شدی. این به خاطر اوج خلاقیت، تبحر و تسلط در خلق جذابیتِ غیر قابل وصفِ این شخصیت ها با رقم زدن داستان های متنوع و حقیقی زندگی بود. مثلا در سریال آن شرلی کل سریال با یک نفر به جلو می رود اما داستان های هر قسمت و خط قصه آنقدر متنوع و جذاب است که شما گویی خودت را به جای آن شرلی می بینی. در پزشک دهکده اگرچه شخصیت اصلی سریال یک خانم پزشک می باشد اما هر بار یک داستان کاملا جدید مرتبط با یک یا چند نقش دیگر به نمایش در می آمد.
۵. چقدر داستان ها و بازی ها طبیعی و به مسائل حقیقی زندگی نزدیک بود. بر خلاف اغلب سریال ها و بازیگرانِ ایرانی نمی دانم چرا هیچ گاه تصور نمی کردم در واقع اینها دارند بازی می کنند. به عبارتی بر خلاف فیگورهای بازیگران ما با آن نگاه های مصنوعی و به خیال خودشان آرتیستی که مثلا با صدای جذاب یا آلن دلونی می خواهد مهارت بازی یا جذابیت خود را به رخ بیننده بکشد یا خانمهای بازیگرمان با آن عشوه ها و گریه ها و هنرنمایی بیش از حد احساسی خودشان از بیننده دلبری کنند یا حس ترحمش را برانگیزند (این نقد بیشتر متوجه کارگردان است نه بازیگر) اما در سریال های خارجی آن موقع می بینیم آدمها نه تنها انگار فراموش کردهاند که بازی می کنند که گویی در دل داستان زندگی می کنند آنقدر که نقش آفرینی ها طبیعی و باور پذیر بود. همچنین اتفاقات و ماجراهایی که در مجموعه ها رقم می خورد چقدر به زندگی ما ها نیز شبیه بود. از حسادت ها، کینه ها، دلخوری ها، اشتباهات، گذشت ها، فداکاری ها، دوست داشتن ها، رنجیدن ها، جدایی ها، شکست ها، پیروزی ها و ... آفرین.
۶. چقدر چهره ها به واقعیت نزدیک اند چنانکه می بینیم برخی قیافه ها به لحاظ زیبایی نسبت به چهره های آرتیستی امروزی نمره های پایینی کسب می کنند اما با بازی فوق العاده خود نشان می دهند که اتفاقا بهترین گزینه برای نقش خود می باشند. این به واقع اثر گذاری سریال را به اوج می رساند تا نمایش چهره های عروسکی یا شدیدا گریمی و صاف و صوف مجموعه های ما و کره ای ها و ...!
۷. به نظر میرسه در آن سریال ها در کنار بحث سرگرمی و تجارت اتفاقا موضوع تربیت و اخلاق و ... هم اگر نگوییم بیشتر که اهمیتی کم از فروش ندارد. چرا که نخ داستان ها غالبا حکایت از یک پلن برنامه ریزی و حساب شده برای اثرگذاری هر چه بیشتر دارد.
۸. نمی دانم چرا سریال های ایرانی برایم جذابیتی ندارند. با اینکه سریال * قصه های مجید، همسران، خانه سبز، رستوران کاکتوس، زیر آسمان شهر، ساختمان پزشکان، پایتخت ۱ و ۲ و شاید ۳ و برخی تئاترهای تلویزیونی رو تا حدودی نسبت به بقیه ایرانی ها می پسندیدم و دوست می داشتم (که باز هم هرگز به پای آن خارجی ها نمی رسیدند) اما همیشه برایم سوال بوده که آیا واقعا ساختن سریال هایی در سبک و سیاق قصه های جزیره، پزشک دهکده یا آن شرلی و ... (که در هر قسمت یک موضوع واقعی و رایج در زندگی آدمها تبدیل به یک ماجرای دیدنی میشد آنهم نه به صورت فانتزی و کمدی و شوخی و مسخره بازی و ... بلکه کاملا جدی (با چاشنی های درام و طنز و ...) و باور پذیر) تا این حد مشکل و غیر ممکن است که مردم ما ناامید از رسانه ملی روی بیاورند به سریال های بی محتوا و مخرب ماهواره ای!
۹. جالب آنکه در برخی سریال های امروزی آلمانی، فرانسوی و کلا غربی مثل همین پرستاران و برخی سریال های پلیسی یا خانوادگی شان تا حدودی این جذابیت ها و مباحث تربیتی دیده میشه اگرچه به نظرم کمتر به پای آن قدیمی ها می رسند. آن قدیمی هایی که همه (به ویژه کودک، نوجوان و جوان که در اوج دوران یادگیری بودند) نگاه می کردند حقیقتا یک چیز دیگری بودند :) با این وجود هنوز ما ایرانی ها نمی توانیم چنان سریال هایی بسازیم!
۱۰. شاید بهتر باشد محوریت یا نقش اصلی سریال های خانوادگی بیشتر با خانم ها باشد. نمی دانم شاید هم نباشد!
و کلی حرف دیگه که بعید می دانم کسی تا به اینجایش هم خوانده باشد!
آیا آن سریال ها تکرار شدنی اند؟
* سریال های قدیمی (ایرانی و خارجی) با موضوعات خانوادگی را که دوست می داشتید در بخش نظرات نام ببرید تا خاطرات قشنگمان زنده شود.