آیینه درون
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ق.ظ
تا چشممان به آیینه میافتد بی درنگ به وارسی ظاهرمان مشغول میشویم. چقدر هم با دقت. کیست که نقطه به نقطه خود را نشناسد. اینجاش خوبه. این کاش بهتر بود. این یکی کوچکترش خوب است. این اگر نبود چی میشد. و خلاصه اگر بتوانیم شروع می کنیم به رفع ایراد. آب، صابون، اصلاح، کرم، رنگ، جراحی و ... یا اینکه فرضا اگر کثیفی بر روی پوست یا لباسمان قرار گیرد به راحتی میبینیم و سریعا از وجود نامبارکش خلاص میشویم.
مشکل واقعی اینه که چهره درون ما ناپیداست. خودمان هم نمی دانیم چه شکلی هستیم. غالبا هر کسی چهره درونش را اگر نگوییم زیبا میداند لااقل زشت هم تصور نمی کند! حال تصور کنید آیینه ای بود که هر زمان روبرویش می ایستادیم خود واقعی را میدیدیم. شاید بدترین شکلی که فکرش را هم نمی کردیم. کله یک سوسک چطور است؟ یک گراز چی؟ یک بوزینه؟ پاها یا نیش یک عقرب؟ یا یک فردی که هیچ یک از اعضایش به قاعده رشد نکرده! نمی دانم شاید خیلی بدتر از اینها!
چگونه خود حقیقی را ببینیم؟
مشکل واقعی اینه که چهره درون ما ناپیداست. خودمان هم نمی دانیم چه شکلی هستیم. غالبا هر کسی چهره درونش را اگر نگوییم زیبا میداند لااقل زشت هم تصور نمی کند! حال تصور کنید آیینه ای بود که هر زمان روبرویش می ایستادیم خود واقعی را میدیدیم. شاید بدترین شکلی که فکرش را هم نمی کردیم. کله یک سوسک چطور است؟ یک گراز چی؟ یک بوزینه؟ پاها یا نیش یک عقرب؟ یا یک فردی که هیچ یک از اعضایش به قاعده رشد نکرده! نمی دانم شاید خیلی بدتر از اینها!
چگونه خود حقیقی را ببینیم؟