تهران شهر شلوغی
با همه وجودش فریاد می زند که دیواری قبول
نیست! (اشاره به توپی که پس از برخورد به دیوار وارد دروازهاش یعنی آن یک
جفت سنگ شده است).
- بیخود کردی دیواری نبود
- بگیرش بگیرش گــــــل
- استپ استپ! پرایده رد شه
(سوییچ به بازی بعدی)
- سامان سک سک! سامان بیا بیرون دیدمت پشت پراید سفیده! بیا بیرون نه قبول نیست!
- خفه شو من اینجا بودم. دفعه قبل هم همینجوری کردی.
- پژمان سک سک! پژمان!
* مگه نمیگم اینجا بازی نکنید آرامش نداریم!
- آرش سک سک! آرش بیا بیرون رفتی اونجا ...
...
توی کوچه ما از نزدیکای عصر تا ۹ و بعضا حتی ۱۰ شب چند تا کودک و نوجوان یک بند با جیغ و فریاد فوتبال، قایمموشک و ... بازی می کنند.
جیغ و فریاد تا حد کر کنندگی! تقریبا تو این ۴-۵ ساعت کمتر پیش می آید سکوتی حاکم شود. بدترین حالت زمان فوتبال هست که صدای برخورد توپ به زمین و دیوار و ماشین و ... آسایش را به معنای واقعی کلمه سلب می کند. هر از گاهی دو تا از همسایه ها چند باری تذکر می دهند که بروید جای دیگری بازی کنید یا تمامش کنید اما گویا این بچه ها پوست کلفت تر از این حرفا هستند چرا که نه جوابش را میدهند نه اهمیتی! دیروز یکی از همسایه ها فریاد میزد که چقدر شماها پررو هستید!
یاد کودکی های خودم افتادم. سالهای 9 تا 13 سالگی. اینکه ما مودب تر و آرام تر بودیم. همیشه به دنبال فضای باز و مناسب برای بازی به ویژه فوتبال می گشتیم. خوشبختانه پیدا میشد. چند جایی بود. یک مدت یک سالن ورزشی پیدا کردیم یواشکی میپریدیم داخلش و یکی از دروازه هایش را اشغال و تا می توانستیم توپ واردش می کردیم. خلاصه به تنها چیزی که فکر می کردیم بازی بود.
مشکل بسیاری از بچه های تهرانی تراکم جمعیت و نبود امکانات تفریحی و ورزشی هست. واقعا وضعیت تهران نامناسبه. بهتر بگویم اسف باره! به ویژه محله های شلوغ و قدیمی اش مثل محله ما. هیچ جایی برای تفریح ندارند جز یک کوچه بسیار باریک با انبوهی از آپارتمان های زشت و ماشین های پارک شده در یک طرفش. هوای آلوده. فضای خشک و آسفالته بدون پوشش سبز. دیگر زمینی هم نمانده.
شهر شلوغی!