بخشی از خدمت رو من منتقل شدم به تهران. توی تهران تجربه همکاری با آدمای جدید خیلی لذت بخش بود. یکی از پرسنل نازنین یگان بیش از سایرین مبادی ادب و احترام بود. توی بخش مربوط به کتاب و نشر و این چیزا کار میکرد. بعد از کار در راه منزل هممسیر بودیم و سرویسمان یکی بود. یک شب نگهبانی به هم خوردیم و من توفیق پیدا کردم ساعاتی رو در کنارش به گفتگو سپری کنم.
تلویزیون روشن بود که دیدم بعضا از برنامههای برخی شبکهها سوال میپرسد. گفتم ظاهرا شما علاقهای به شبکههای وطنی ندارید که گفت ما اصلا تلویزیون نداریم! تعجب کردم. گفتم چطور؟
- ۳ نظر
- ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۲۳